و اما قسمتهایی از كتاب سعادت :
".... درباره نویسنده...بیش از 15 سال است كه رندی گیج به مردم كمك میكند كه باورهای محدودكننده خود را تغییر داده و به رؤیاهای خود دست یابند. داستان زندگی "از فرش تا عرش" او، از دوران زندان رفتنش تا امروز كه میلیونری خودساخته تبدیل شدهاست، الهامبخش انسانهای بسیاری در سراسر جهان بودهاست..."
.... این بخش از كتاب را درحالی مینویسم كه سوار بر پرواز شماره 001 شركت هواپیمایی British Airway هستم كه به آن كنكورد هم می گویند. من به این میگویم سعادت...هزینه سوارشدن به این هواپیما، 12000 دلار است...خوب، آیا بهنظر شما پرواز با كنكورد، زیادهروی است؟ اگر چنین است به این پرسشها پاسخ دهید كه وقت شما چقدر میارزد؟ آسایش شما چقدر ارزش دارد؟...آیا شما هم مانند بسیاری از مردم می باشید كه از پرداخت 12000دلار برای سوارشدن به كنكورد احساس گناه میكنید و میاندیشید كه اینهمه هزینهی اضافی باید برای غذا دادن به بیخانمانها، هدیه به كلیسا، مداوای سرطان و غیره خرج شود؟ پایه این تفكر آنجاست كه بهنظر شما فقط یك 12000 دلار وجود دارد.... و این یعنی كمبود آگاهی.....
.... خوار كردن خود یا دیگران برای كسی فایدهای ندارد. این دقیقاً اتفاقی است كه هنگام ازخودگذشتگی برای دیگران روی میدهد. در كتاب دیگر خانم رند، از یكی از شخصیتهای اصلی كتاب سؤال میشود: "فاسدترین انسان، كدام است؟" شاید پاسخ او بیشتر مردم را متعجب میكند. زیرا او به قاتل، متجاوز یا زناكار اشارهای نمیكند. او پاسخ میدهد: "انسان بیهدف"....
.... اگر فقیر هستید ـ و تعریف من از فقر این است كه دارایی شما كمتر از 10 میلیون دلار باشد ـ روزی چند ساعت را به تصدیق و اذعان فقیر بودن خود میگذرانید؟ آیا از این حرفهای احمقانه مانند: پولدارها روزبهروز پولدارتر میشوند، پولدرآوردن نیاز به سرمایه دارد و غیره میزنید؟ آیا درباره رئیس یا شركت خود بدگویی میكنید؟ آیا افرادی كه فقر را نشانه شرافت میدانند دور خود گرد آوردهاید؟ چندنفر از دوستان شما درآمدی بیش از شما دارند؟ و این سؤال بسیار مهم... آیا اكثر نگرانیهای شما به پول مربوط میشود (نگرانی از پرداخت صورتحسابها، ازكجا پولدرآوردن و غیره) یا در فكر راههایی برای حفظ و افزایش ثروت فعلی خود هستید؟ ....
.... حال ببینیم كاربرد این مسائل در مورد شما چگونه است؟
در آغاز باید عمیقاً بپذیرید كه خود شما به طریقی موجب بروز همه پیشامدهایی هستید كه در زندگیتان رخ میدهند. حتی هولناكترین و ناخوشایندترین آنها.
البته مسلم است كه این كار را آگاهانه انجام نمیدهید. ولی بههرحال انجام میدهید. همیشه فكر میكردم میخواهم سالم باشم. اما با داشتن حساسیت، كمردرد و بسیاری مشكلات جسمی دیگر مدام در بیماری بهسر میبردم. بسیاری از بیماریهایم ارثی بودند. یا حداقل اینگونه فكر میكردم...در آن زمان اظهار عشق و یا دریافت آن از دیگران برایم سخت بود. نمیتوانستم كسی را در آغوش بگیرم و به او بگویم "دوستت دارم" و یا بهنوعی احساساتم را بروز دهم....
.... هرچه بتوانید رویدادها و خواستههای خود را واقعیتر مجسم كرده و آنها را در تصور خود قویتر حك كنید، ضمیرناخودآگاه شما سریعتر میتواند آنها را در عالم واقع بهظهور برساند. پس كاری كه باید انجام دهید ایناست كه تا آنجا كه میتوانید حواس خود را بر موضوع متمركز كنید....
.... اگر بهموردی منفی چسبیده باشید، جایی برای ورود موارد مثبت به زندگی شما باقی نمیماند. ازاینرو وقتی مردم نزد من میایند و از نرسیدن به سعادت شكوه میكنند، اولین سؤالی كه از آنها میپرسم این است كه:
به چهچیزی در زندگی چسبیدهاید كه در واقع باید رهایش كنید؟
...همین قانون در جنبههای دیگر زندگی سعادتمندانه نیز صدق میكند. اگر كفش نو میخواهید، كفش كهنه خود را دور بیندازید. اگر لباسهای نو میخواهید، كمد خود را خلوت كنید و لباسهایی كه دیگر نمیپوشید را به نیازمندان ببخشید....
.... همهچیز در سعادت برمبنای معادلهی ارزش در برابر ارزش است. ولی نكتهی جالب آن اینجاست كه هرچه بدهید حداقل ده برابر بیشتر بهسوی شما بازمیگردد. معادلهای از این بهتر پیدا نمیشود. نمیتوانید از زیر بخشش به كائنات شانه خالی كنید. هرچه بیشتر بدهید، بیشتر دریافت میكنید. من دهسال سعیكردم كه از بخشش در راه خداوند فرار كنم ولی فایدهای نداشت. ولی اكنون كه این كار را میكنم هرسالی كه میگذرد بیشتر از سال قبل، اجر و پاداش دریافت میكنم. نام دیگر این قانون "قانون كاشت و برداشت" است....